نقد فیلم “Anachrony زمان شکنی” توسط استاد ارجمند
در ستایش اناکرونی Anachrony
Anachrony را در زبان فارسی به زمان پریشی ترجمه کرده اند که معادل مناسبی نیست ”زمان شکنی” بهتر جواب میدهد. نوعی گسست به جا در روال کرونیک یا زمانمندی مرسوم هر پدیده. چه اثر هنری باشد چه رویداد تاریخی.
بعد از طرح مبحث دنیاهای موازی در فیزیک جدید و با نیم نگاهی به مفهوم بین الابعاد، زمان شکنی، پندار ما از زمان حال را زیر سوال میبرد. من هستم با من بودم و من خواهم بود، بکی میشود یاداور کلام مسیح که میگفت قبل از انکه ابراهیم باشد من هستم.
در حوزه ی سینما فیلمهای اناکرونیک با زمان به مثابه ی یک عنصر بیانی بازی میکنند. آینه ی تارکوفسکی یا بیست و یک گرم اینیاریتو اینگونه اند. همینطور بسیاری از آثار کوکتو، بونوئل و دیوید لینچ.
گذشته و آینده در افق حال هستند و این یعنی امتزاج مرزهای کلیشه ای زمان در یک ادراک واحد ذهنی.
وقتی گزارش یک مرگ از پیش اعلام شده ی مارکز یا نمایشنامه ای مدرن از هرولد پینتر را نیز میخوانید هم چنین حالتی را در میابید. همچنانکه در کوبیسم یا موسیقی تلفیقی نیز زمان شکنی حضوری تلویحی دارد. وقتی دو موتیف سنتی و مدرن را در هم میامیزید چه ملودی باشد و چه پیکتور (نقش مایه) به حوزه زمان شکنی وارد شده اید.
اگر ادریس پیامبر و بنجامین باتن شمایل های آرکاییک و مدرنی از اناکرونی ارائه میدهند. (در حوزه اسطوره و سینما) کنت سن ژرمن نیز میتواند نمونه ای تاریخی از این مدل تلقی شود که ذهن مورخین را به چالش میکشد.
جان کلام اینکه برخلاف پندار بسیاری از منتقدان که اناکرونی را دلالت بر اغتشاش در مضمون و پریشانی در زمان و روایت میدانند این ویژگی به ساخت یک مدل پیچیده تر از زمان و روایت می انجامد که به مراتب جامعتر از فرم کرونیک (زمانمند و خطی ) متداول است که ذهن سنتی به آن خو گرفته.
مهمترین آموزه ی اناکرونی برای مخاطب هوشمند این است که بفهمد زمان تفکیک پذیر نیست و مسیرهای طولانی با میان بر ها به هم وصل میشوند. با این وصف اگر بظاهر ماده در چنبره ی آنتروپی و اضمحلال زمان پیر و فرسوده میشود، ذهن برتر قادر به دور زدن کرونوس (خدای زمان ) است و جاودانگی خود را جشن میگیرد.
به قلم استاد مهدی ارجمند
بدون دیدگاه